اولین عشق
نوشته شده توسط : آرام دل

 یکی بود یکی نبود .

یک مرد بود که تنها بود .

یک زن بود که او هم تنها بود .

زن به آب رودخانه نگاه میکرد و غمگین بود . مرد به آسمان نگاه میکرد و غمگین بود .

خدا غم آنها را میدید و غمگین بود .

خدا گفت : شما را دوست دارم ، پس همدیگر را دوست بدارید و با هم مهربان باشید .

مرد سرش را پایین آورد .

مرد به آب رودخانه نگاه کرد و در آب زن را دید . زن به آب رودخانه نگاه کرد و مرد را دید .

خدا به آنها مهربانی بخشید و آنها خوشحال شدند . خدا خوشحال شد و از آسمان باران بارید .

مرد دستهایش را بالای سر زن گرفت تا خیس نشود . زن خندید .

خدا به مرد گفت : به دستهای تو قدرت میدهم تا خانه ای بسازی و هر دو در آن زندگی کنید .

مرد زیر باران خیس شده بود . زن دستهایش را بالای سر مرد گرفت . مرد خندید .

خدا به زن گفت : به دستهای تو همه زیباییها را می بخشم تا خانه ای که او میسازد را زیبا کنی .

مرد خانه ای ساخت و زن آن را گرم کرد . آنها خوشحال بودند . خدا خوشحال بود ...

یک روز زن پرنده ای را دید که به جوجه هایش غذا میداد . دستهایش را به سوی آسمان بلند مرد تا پرنده میان دستهایش بنشیند .

اما پرنده نیامد و دستهای زن رو به آسمان ماند .

مرد او را دید . کنارش نشست و دستهایش را به سوی آسمان بلند کرد .

خدا دستهای آنها را دید که از مهربانی لبریز بود .

فرشته ها در گوش هم پچ پچی کردند و خندیدند .

خدا خندید و زمین سبز شد .

خدا گفت : از بهشت شاخه ای گل به شما خواهم داد .

فرشته ها شاخه ای گل به مرد دادند . مرد گل را به زن داد و زن آن را در خاک کاشت .

خاک خوشبو شد .

پس از آن کودکی متولد شد که گریه میکرد . زن اشکهای کودک را میدید و غمگین بود .

فرشته ها به او آموختند که چگونه طفل را در آغوش بگیرد و از شیره جانش به او بنوشاند .

مرد زن را دید که میخندد ، کودکش را دید که شیر مینوشد. بر زمین نشست و پیشانی بر خاک گذاشت .

خدا شوق مرد را دید و خندید .

وقتی خدا خندید ، پرنده بازگشت و بر شانه مرد نشست .

خدا گفت : با کودک خود مهربان باشید تا مهربانی بیاموزد . راست بگویید تا راستگو باشد . گل و آسمان و رود را به او نشان دهید تا همیشه به یاد من باشد .

روزهای آفتابی و بارانی از پی هم گذشت .

زمین پر شد از گلهای رنگارنگ و لابه لای گلها پر شد از بچه هایی که شاد و خندان دنبال هم میدویدند .

خدا همه چیز و همه جا را میدید . میدید که زیر باران مردی دستهایش را بالای سر زنی گرفته است که خیش نشود .

زنی را دید که در گوشه ای از خاک با هزاران امید شاخه گلی میکارد . دستهای بسیاری را دید که به سوی آسمان بلند شده اند .

و پرنده هایی که ...

خدا خوشحال بود ، چون دیگر غیر از او هیچ کس تنها نبود .





:: بازدید از این مطلب : 716
|
امتیاز مطلب : 60
|
تعداد امتیازدهندگان : 15
|
مجموع امتیاز : 15
تاریخ انتشار : شنبه 19 / 11 / 1389 | نظرات ()
مطالب مرتبط با این پست
لیست
می توانید دیدگاه خود را بنویسید

/weblog/file/img/m.jpg
ghazal در تاریخ : 1389/12/6/5 - - گفته است :
salam che khabar?

/commenting//
Raha در تاریخ : 1389/12/1/0 - - گفته است :
salam foghol Ade bo0d,linket mikonam azizam,be esme Raha&Koshyar linkam kon,mamnun

/weblog/file/img/m.jpg
سمیرا در تاریخ : 1389/11/21/4 - - گفته است :
مرسی عزیزم که از وبلاگم دیدن کردی
لینکت کردم
منو هم به نام تنهای خسته لینک کن ممنونم
موفق باشی

/commenting/avatars/butifullove-166225.jpg
امین در تاریخ : 1389/11/21/4 - - گفته است :
سلام دوست عزیز ممنون از حضورت
لینک شدین
منو به اسم دنیا من کی مال من میشی ؟ بلینک
خوش باشی!!!

/weblog/file/img/m.jpg
عاشق در تاریخ : 1389/11/21/4 - - گفته است :
اگرتنهاترین تنها شوم بازهم خدا هست

سلام دوست عزیز خیلی خوشحال شدم که به کلبه عاشقانه من سر زدی در ضمن لینک شدی اگر دوست داشتی با نام اگرتنها ترین تنها شوم بازهم خدا هست منو لینک کن بازم به من سر بزن خوشحال میشم

/commenting/avatars/butifullove-377407.jpg
باران در تاریخ : 1389/11/20/3 - - گفته است :
داستان در عین سادگی مفاهیم بسیاری در خود دارد.ایکاش همهء ما به جای گذاشتن مطالب بی ارزش از این مطالب آموزنده که میتواند درس گرفتن و عمل به آموخته ها از آن جامعه را بسوی پیشرفت و ترقی در تمام زمینه هاسوق دهد استفاده کنیم و بجای وقت تلف کردن در اینترنت و هزینه کردن ازاین ابزار باارزش در مسیر درست استفاده کنیم.فکر میکنم اگر از فونت درشت تر و رنگی استفاده کنید بیشتر جلب توجه میکند.ضمنا در این جمله:دستهایش رابه سوی آسمان بلند مرد تاپرنده میان دستهایش بنشیند.کلمه مرد باید در ابتدای جمله باشد.سعی کنید در وبلاگتان دوستان دیگر را نیز تشویق به استفاده از مطالب باارزش کنید و یکدیگر را به خواندن مطالب همدیگر ترغیب کنیم نه اینکه فقط دوست داشته باشیم دیگران مطالب مارا بخوانند و دلمان خوش باشد که فلانقدر بیننده و نظر دهنده داریم.اگر مطالب نتیجهء مثبت نداشته باشد جز اینکه وقت و پولمان را هدر داده ایم چیزی عاید هیچیک از ما نخواهد شدموفق باشید.

/commenting/avatars/avatar16.jpg
Nsm2 در تاریخ : 1389/11/20/3 - - گفته است :
بد نبود .
بازم پیشم بیا


نام
آدرس ایمیل
وب سایت/بلاگ
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

آپلود عکس دلخواه: